سفرنامه ۱
جای همتون خیلی خالی بود٬ این بهترین سفری بود که رفتم٬ فکر نمیکردم تا این حد خوب باشه .
از لحاظ معنوی که خیلی خوب بود هر چی بگم کم هست.من همراه مامان و مادر جونم(مامان مامانم)و تعدادی از فامیل بودیم که هممون ٢۱ نفر میشدیم.جاتون خالی خیلی خوش گذشت٬ان شا ا... خدا قسمت هر کی دوست داره بکنه.
رفتنا پروازمون به مدینه بود و پرواز آروم و خوبی داشتیم برعکس وقتی که از جده بر میگشتیم ایران ٬چشمتون روز بد نبینه ٬فکر کنم رفتنا از جاده آسفالت رفتیم و برگشتنا از جاده خاکی .
اولش که خیلی بد بلند شد و نیم ساعت از پرواز گذشته بود ٬هواپیما آنچنان به لرزش افتاد که مهماندارها وسط هواپیما نشستن و رنگشون پریده بود.من مابین مامانم و دختر خاله مامانم نشسته بودم حالا از این طرف حال بد مامانمو میدیدم که رنگش پریده و چشماشو بسته و ازین طرفم دختر خاله مامانم از من کیسه میخواد برای...![]()
خلاصه تو همین گیر و دار بود که دختر خاله مامانم گفت میخواد بره دستشوئی و لیوان آبش رو داد به من و بلند شد و منم که میخواستم همراش برم چون حالش بود با عجله بلندشدم٬ لیوان آب هم درست رو پاهام و صندلی چپه شد.
بعد ازین که برگشتم٬ اومدم بشینم دیدم صندلی خیلی خیس شده .اونوقت جریان رو تعریف کردم.دختر دایی مامانم گفت: شما که رفتین من اومدم جای تو بشینم دیدم خیسه٬ فکر کردم ترسیدی خودتو خیس کردی
.و این باعث شد کلی بخندیم. منم خودمو عزت کردم بالشت رو گذاشتم رو صندلی و بالاش نشتم.![]()
مدینه:
مدینه شهری خلوت و آروم بود .تو مدینه به محضی که وارد مسجدالنبی میشی و چشمت به گنبد سبز پیامبر میوفته دلت باز میشه٬ خیلی قشنگ هست. گذشته از حالت معنوی که داره٬ داخل مسجد معماری خیلی زیبایی داری که عظمت خاصی به مسجد النبی داده.هر چی از خوبی اونجا بگم کم هست .
شب اولی که رسیدیم هوا خیلی خوب بود ولی فرداش خیلی گرم شد٬ چشمتون روز بد نبینه صورتم از آفتاب تیکه تیکه و قرمز ریخت بیرون و خیلی هم ورم کردم البته قبل از رفتنم به خاطر آمپولهای کورتونی که زده بودم ورم کرده بودم ولی تو مدینه به اوج زیباییم رسیدم
٬چشمام از شدت ورم نصف شده بود که تا حالا تو عمرم این قدر زشت نشده بودم .خلاصه کار به جایی رسید که مامانم برای این که گرما برای بیماری ام اس بد هست و صورتم به خاطر آفتاب یک چیزهایی شبیه جوش زده بود برام یک چتر سفید خرید و دست من بیچاره داد و من محکوم بودم که حتما برای بیرون رفتن چتر بالای سرم بگیرم.
چیزی که از رفتار مردم اونجا برام عجیب بود رانندگی خیلی بد و وحشتناکشون و پارک کردن ماشینهاشون بود ٬هر جا اراده میکردن حتی وسط خیابون پارک میکردن و میرفتن و کسی هم اصلا کار نداشت و اعتراض نمیکرد.اما موقعی که عابر پیاده میدیدند بدون استثنا می ایستادن تا رد بشه. البته مدینه شهر خیلی خلوتی بود اگه تو ایرن مخصوصا شهرهای بزرگ کسی بخواد برای همه عابرهای پیاده واسته فکر کنم فرداش خونه برسه.
دومین مسئله که البته در عربستان سعودی عجیب نبود
وقتی بود که سوار تاکسی میشدیم و این پسر خاله مامان من هم که خیلی شوخ هست شروع به صحبت با راننده میکرد و آمار زن و بچشو میگرفت و ما هم میخندیدیم(ناقابل٣ تا زن و ٢۰ تا بچه و ٣۰ سال سن داشت)
اما دو مورد خاص هم دیدیم که یک زن داشتن البته کاشف به عمل اومد که سعودی نبودن. یکیشون الجزایری بود و میگفت اگه من زن دوم بگیرم مساوی با این هست که زنم هم دوباره ازدواج کنه.
سه روز آخر که تو مدینه بودیم بارون خیلی خوبی اومد و هوا عالی شد.خیلی زود هفت روز تموم شد و باید از مدینه به مکه میرفتیم خیلی کم بود و زود تموم شد.
اطلاعیه:حال دوستم خوبه فردا از بیمارستان مرخص میشه٬از کلیه دوستان هم به خاطر دعاهاشون ممنون و سپاسگذارم .از کلیه دوستان هم بابت این که به وبلاگهاشون نرفتم عذر میخوام چند روزه اصلا تو اینترنت نیومده بودم.


