سلام

نمی دونم چی بگم برای این همه مدت آپ نکردن،می خواستم وب لاگم رو کلا تعطیل کنم ولی به دلایلی این کارو نکردم.

می دونم خیلی بی معرفتم،از همتون عذرخواهی می کنم،مخصوصا مرجان عزیز.باور کنید این قدرها هم یی معرفت نیستم،مشغولیاتی داشتم.

خدارو شکر حالم خوبه.دیروز به علت بارش برف تعطیل بودم.هر چند روزنامه گفت: همه جا هم تعطیل باشه ما باید سر کار بریم ولی دیروز صبح پشیمون شد و تعطیل کرد-آخه خیلی برف اومده-

و اما ازین مدت که ننوشتم.مدت سه ماه شیفت کاریم ازصبح١٠تا٣٠:٥  بعد از ظهر بود،دوباره شیفت شب شدم.

صبح برام خیلی بهتر بود چون آدم انرژی بیشتری برای کار داره.

جاتون خالی یه سفرم کیش رفتم ،خیلی برای روحیم خوب بود.اینم یک عکس از صبح زیبای ساحل خلیج فارس.

                                

روزگار میگذره.میرم و میام دوباره ...

خدارو شکر مشکلم با مسئولم برای اضافه کار اجباری حل شده هر چند گاهی تیرش بهم می خوره!

وقتی باورش شد که ام اس دارم و کار زیاد برام خوب نیست که چشمم تار می دید و تا به تا پلک می زدم.نمی دونین چه مشکلاتی که باهاش نداشتم کلی مکافات کشیدم.خدارو شکر بعد از اون نیمچه حملم کمابیش درکم می کنه.

نمی خوام این حرفو بزنم ولی گاهی خیلی دلم میگیره که بقیه بیماری ام اس رو درک نمی کنن!

نمی دونم چه جوری با ام اس دعوام نشه ٬ گاهی مثل یه لکه ننگ برام می شه ٬ازش متنفر می شم.

گاهی هم تو جودش حسن های نهفته ای داره.

امروز یکی از دوست های ام اسیم برام یک SMS فرستاد٬خیلی تو فکر رفتم:

خداوند بی نهایت است...

اما بقدر"نیاز تو" فرود می آید

بقدر"آرزوی تو" گسترده می شود

و بقدر"ایمان تو" کارگشاست.

بعضی وقتا خیلی الکی بهانه گیر می شم ٬خدایا منو ببخش.

این عکسم به خاطر آقا سجاد گل که از برف مشهد خواسته بود ولی همین یه عکس رو موبایلم داشتم