یک واقعیت
چند وقت پیش دوست عزیزی با اس ام اس بهم خبر داد که شب برنامه کا نال ٤ رو که در مورد‹ ام اس› هست نگاه کنم.
من هم به چند تا از بچه هایی که شمارشونو داشتم خبر دادم.
برنامه جالبی بود که ایران در انگلستان تهیه کرده بود، مصاحبه ای بود با رئیس انجمن بین المللی ام اس در انگلستان .
رئیس انجمن ام اس یک خانم بود که خودش مبتلا به ام اس بود و ظاهرا مشکلی نداشت و ام اسش از نوع خوش خیم بوداون میگفت که بسکتبالسیت بوده و ام اس برای اون حکم مرگ رو داشته ٬ولی بعد ازیک مدتی به این موضوع علاقه مند شده و شروع به تحقیق و کمک به افرادی که ام اس داشتن کرده و به مرور زمان رئیس انجمن بین المللی ام اس شده .
اون آقایی که باهاش مصاحبه میکرد ازش پرسید که اگه ام اس نمیگرفتید و به بسکتبال ادامه میدادید هیچ وقت فکر میکردید که این قدر مهم بشید ؟
اون گفت نه به هیچ وجه ،تازه الان لذت کمک به دیگران را هم دارم.
از یک اتفاق بد هم میشه، یک آ ینده خیلی خوب درست کرد .البته شاید اون اتفاق از نظر ما بد باشه .
این یک واقعیت هست که ما هیچ وقت نمیدونیم برامون چی پیش میاد و چی به صلاحمونه؟
خود من موقع امتحانهای آخرین ترم تحصیلیم بود که دچار حمله شدم
،و مجبور شدم درس و کار و همه چی رو ول کنم و به مشهد بیام .و با کمک مدیر گروه دانشگاه که خیلی هوامو داشت
یک جوری این تاخیر در امتحا نها روجبران کنم .
البته این حمله من یک کمی طولانی بود و باعث شد که نتونم امتحان کارشناسی ارشد شرکت کنم. تازه دکترم اصلا موافق با ادامه تحصیلم در شهر دیگه و به دور از خانواده نبود
.
خلاصه برنامه ای که برای آیندم پیشبینی کرده بودم یکم بهم خورد ،هم درسمو ادامه ندادم و هم کارم رو که خوب بود ول کردم.
البته الان شکر خدا خوبم و هیچ مشکلی ندارم بعضی وقتها وسوسه میشم بشینم در س بخونم، ولی کی تنبلی کنه؟![]()
میتونم بگم بهترین اتفاقی که برام افتاد این بود که الان خیلی قدر سلامتیم رو میدونم و خدا رو خیلی بیشتر از قبل شاکرم.
قبلا اگه کسی رو میدیدم که مشکل جسمی داره همون لحظه واقعا خدا روبه خاطر اینکه سالمم شکر میکردم ، ولی حالانه ،هر روز که از خونه بیرون میرم خدا رو شکر میکنم که سالمم و میتونم برم سر کار.
و خیلی امیدوارم که ام اس در آینده ای نزدیک درمان بشه
.
در مورد اسم وب لاگم هم بگم: نخواستم همه جا جار بزنم من ام اس دارم .من اصلا خودم رو مریض نمیدونم، چون درحال حاضر خوبم و مشکلی ندارم.
خودم وقتی فهمیدم ام اس دارم اصلا فکر نمیکردم کسایی باشن که ام اس داشته باشن و تو اینترنت وب لاگ داشته باشن و بشه باهاشون رابطه داشت و از اطلاعاتشون استفاده کرد،(البته اصلا برام خوشحال کننده نبود که فهمیدم دوستهای به این خوبی ام اس دارن)اما رابطه با این افرادو استفاده از اطلاعاتشون واقعا تو روحیم تاثیر خوبی داشت ومن رو ازاون ذهنیت بدی که در مورد ام اس تو ذهنم شکل گرفته بود خارج کرد .و حالا من هم اگه به اندازه سر سوزنی بتونم به کسی کمک کنم یا خوشحالش کنم برام کافیه
...