خیلی وقته که آپ نکردم ٬یه دلیلش کمبود وقت و دلیل دوم دپسورده شدنم بود و نخواستم حال بقیه رو با نق نق کردن هام بگیرم.

ولی  نخواستم بی نصیب بمونید  و مطالبی رو که زحمت کشیدم و تایپ کردم رو نخونین:

همش تقصیر این آمپولهایی که میزنم(باید یه مقصر پیدا کنم دیگه)می خواستن تو عوارضش ننویسن افسردگی میاره٬ که من  بتونم دپرس شدنم رو گردن دارو بندازم.

ولی خوب یه جورایی فکر میکنم بی ربط نیست چون از ٨ ماه پیش که شروع به زدن این آمپولها(آونکس یا سینووکس)کردم بد جورکم طاقت شدم و اصلا صبر و حوصله  گذشته رو ندارم.

یک دوهفته پیش بد جور قاط زده بودم. کافی بود تو محل کارم یکی پا رو دمم بزاره٬ دلم میخواست از همون طبقه چهارم  پرتش کنم پایین!! 

فکر میکنم یکی از دلایلی که قاطی کره بودم فشار کاریم بود.

آخه کی دوست داره شبها ساعت ١٢ خونه برسه؟کی دوست داره با ١٣ تا همکار که یکی ازون یکی …  هستند سر و کله بزنه؟کی دوست داره کار کنه ولی امتیازش مال یکی دیگه باشه؟!

کی دوست داره کار همکاراشو کنترل کنه و اگه ایراد داشته باشه هی توجیه کنن و رو اعصابت راه برن.

کار به جایی رسید که رفتم کلینیک ویژه ام اس و بر خلاف میل باطنیم٬ گفتم بهم قرص ارام بخش بده تا یکمی آروم بشم.

خداییش تقصیر من نیست٬ولی فکر کنم هر شخص دیگه ای هم غیراز من بود با این شرایط کاری که من دارم قاطی می کرد.

خوشبختانه چند روزی هست که مشکل تایم کاریم حل شده و تا٣٠: ١٠ شب سر کار هستم و ازون مهتر٬ دیگه مسئول کنترل XMLسایت نیستم و الان فقط صفحه آرائی میکنم.

ببینید چه دختر زشت و عصبانی شده بودم.

شهادت امام حسین (ع)را به عموم مسلمین تسلیت میگم.