شیرین ترین لحظات
سلام دوستان
ان شاا... که حال همتون خوب هست.
مشغولیات زندگیم خیلی زیاد هست و وقت نمیکنم مثل قبل آپ کنم ولی راستش حال و هوای نوشتن هم ندارم.
یک چند وقتی هست که حسابی خوش به حالم شده چون از وقتی که فقط صفحه آرایی می کنم زمان کاریم از ٣بعد از ظهر تا ٣٠:١٠شب شده ولی چون پایان کار دارم معمولا تا ٣٠: ٩ و حداکثرش تا٤٥: ٩سر کار هستم٬که کمتر از زمان اداری میشه
.
شیرین ترین لحظات زنگیم وقتی هست که توپولو وپوپولی نازم(دختر دایی هام که سه نیم و دو و نیم سالشون هست) پیشم هستند
.
نمیدونین وقتی پوپولی میاد دست می اندازه دور گردنم و محکم بوسم میکنه٬
بعدشم میگه حالا اون لپت ٬یا وقتی به توپولو خوردنیم میگم بیا بوسم بده با طنازی تمام میاد و به همون ترتیبی که همیشه بوسش میکنم :دوتا لپاش٬ پیشونیش ٬چونش و اون لبای کوچولوش رو میاره جلو که بوسش کنم٬ چه کیفی می کنم.
پوپولی هم که آخر زبون ریختن و خودشو تو دل جا کردن هست.وقتی میگه مریم جون خودمه٬دلم ضعف میکنه.
پوپولی اون روز اومده بهم میگه: شه گل سر خوشلی داری!!
خرم میکنه که بزارم آرایشگاه بشه
و موهامو شونه کنه٬همچین خوووووووووووب موهامو میکنه.
توپولو مثل فروغ تو سریال باغ مظفر ادا میاره و یه دستمال دستش میگیره و میگه پدررر جان!![]()
تو غلللللط میکننننی!! رو هم که محشر میگه٬ می میرم از خنده.
خداییش من واسشون می میرم و اونا هم منو خیلی بیشتر از بقیه دوست دارند.
به دلیل تنبلی نقاشی تکراری است.