ترسیدم!!!
ساعت حدود هشت و نیم شب بود وقتی پیچیدم داخل کوچه دوتا از این لاتهای خفن مو پشت کفتری ٬شلوار خانواده و کفش پاشنه تخم مرغی که تو جیبشون چند تا چاقو دارن دیدم.![]()
هر دو تا شون بهم بد جوری نگاه کردن٬ منم یکمی ترسیدم برای همین سرعتم رو کم کردم تا اینکه دیدم رسیدن به سر کوچه و دارن میرن ،منم خیالم راحت شد و به سمت در پارکینگ پیچیدم ٬وقتی برگشتم دیدم که دو تاشون دارن به سمت من میدون.![]()
منم که ترسیده بودم اصلا مونده بودم چکار کنم.اول اومدم فرار کنم دیدم دارم میرم تو دیوار
٬چون ماشین رو به سمت پارکینگ چرخونده بودم و تو اون زمان کم نمیشد سریع دور بزنم ٬اومدم شیشه ها رو بالا بکشم و درهارو قفل کنم دیدم وقت نمیشه،بلاخره به این نتیجه رسیدم که دستم رو بوق بزارم .
اونها هم تا دیدن من به طرز فجیهی بوق میزنم٬ ترسیدن و لی بازم این قدر پرو بودن
که هی این پا اون پا میکردن و نمی رفتن تا اینکه خواهرم اومد درو باز کرد .
منم که آخر شجاعت
هنوز اتفاقی نیفتاده این قدر ترسیده بودم که پای چپم به لرزش افتاد و دیگه نمیتونستم ماشینو بیارم تو خونه.
خیلی عجیب بود این جور قیافه ها حتی تو پایین شهر مشهد هم دیگه پیدا نمیشه.شکل کامیز تو سریال جایزه بزرگ که میگفت چی داداااااااااااش بودن.![]()
دو تا دختر دایی خوردنی دارم
یکیشون سه سالشه(که من بهش توپولو میگم) و اون یکی نزدیک دو سال(پوپولی) و تازه حرف افتاده .
اون روز خونه ما بودن و وقتی از در اومدم تو دو تاشون دویدن تو بغلم و از لحظه ای که وارد شدم تا یه عالمه وقت پوپولی بهم میگفت: شرا(چرا)بوق میزنی؟ شرا بوق میزنی؟ شرا بوق میزنی؟
(نمیدونین چه خوشگل و ملوسن.دو تا فسقلی چشم آبی و بامزه)
کوچه خونم خیلی خلوت هست وچون دو طرفه هست ٬ راه فرار داره و مکان مناسبی برای دزدیه.آدر س بدم خدمت دزدان؟![]()
بیبینید وقتی میدویدن به طرف من از ترس چه شکلی شدم.![]()

















